اخبارویژه

شهید «سعید قهاری سعید»

در آستانه سال جدید شهید «سعید قهاری سعید» به عنوان شهید شاخص سال ۹۶ استان همدان معرفی شد.
به گزارش خبرگزاری بسیج از همدان، شهید «سعید قهاری سعید» به عنوان شهید شاخص سال ۹۶ استان همدان معرفی شد.

زندگینامه شهید «سعید قهاری سعید»:

سعید قهاری‌سعید فرزند حسین‌علی متولد پنجم فروردین ماه ۱۳۳۱ در خانه‌ای با صفا و آغشته به عشق و نور الهی و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در روستای چنار علیا شهرستان اسدآباد از توابع استان همدان به دنیا آمد.

از همان زمان طفولیت که نوای روحانی اذان و اقامه را در گوش خود با تمام احساس لمس کرد زمینه مبارزه با نفس را در وجود خود فراهم نمود. پدر و مادر وی انسان‌هایی آزاده در مسیر ولایت و تبعیت از امامت و عامل و معتقد به اصول و فروع دین بودند.

در سن ۶ سالگی در روستای محل تولد به منظور فراگیری درس مشغول تحصیل شد و دوران ابتدایی را با کسب نمرات بالا به اتمام رساند، از آنجا که روستای یاد شده فاقد مدرسه راهنمایی بود برای ادامه تحصیل، خانواده مجبور به ترک وطن و عزیمت به شهر همدان شدند. پس از کوچ به شهر همدان سعید در مدرسه عطار نیشابوری همدان ثبت نام و ادامه تحصیل داد.

در طی مدت تحصیل با تلاش شبانه‌روزی ضمن کمک به والدین خود در مسجد محله همراه پدر به کسب علوم قرآنی در محضر شریف مرحوم آیت الله ملاعلی همدانی پرداخت و با بهره‌گیری از کرامات ایشان کسب فیض نمود.

پس از گذراندن دوره راهنمایی در سال ۱۳۵۱ به خدمت سربازی اعزام شد. از آنجاکه برای حرکت و مبارزه به دنبال حجت شرعی بود، ضمن مشورت با بعضی افراد صاحب نظر، دو سال از عمر شریف خویش و نه به عنوان سرباز ارتش طاغوت بلکه تحت عنوان یک سرباز مکتبی، آن هم با نیت خدمت به میهن و کسب رضای حق تعالی سپری نمود.

در سال ۱۳۵۳ پس از خاتمه خدمت مجدداً ادامه تحصیل داد و با آگاهی از جلسات انقلابیون در سال‌های ۵۴ و ۵۵ تلاش مستمر خود را در راه به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در کنار روحانیون برجسته همدان و دیگر مبارزان یک‌دل و یک صدا شروع کرد. به گونه‌ای که در طول این مدت چندین بار توسط عمال رژیم طاغوت دستگیر و متحمل شکنجه‌های روحی و جسمی بسیار شد. در سال ۱۳۵۶ با اوج گرفتن جریانهای نهضت اسلامی به رهبری امام راحل (ره) با فروش یک دستگاه خودروی وانت که تنها منبع تأمین معاش خانواده‌اش بود برای مبارزه با رژیم طاغوت اقدام به خرید یک قبضه اسلحه ژ ۳ با ۹ خشاب به مبلغ ۲۴/۳۰۰ تومان نمود و بارها و بارها تا سرحد شهادت در مبارزه با طاغوت پیش رفت.

این اسلحه تا سال ۱۳۷۴ نزد وی بود تا اینکه پس از صدور فرمان رهبری سلاح شخصی خود را در قبال اخذ رسید تحویل تسلیحات لشکر ۳ ویژه شهدای ارومیه نمود.

با ظاهر شدن نشانه‌های پیروزی مردم به رهبری امام عزیز سر از پا نشناخته و هر کجا که احساس نیاز می‌کرد به عنوان کسی که آموزش‌های نظامی را در دوران سربازی و مراکز آموزشی فراگرفته بود حاضر می‌شد.

سرانجام دوران ستم شاهی، ظلم و بی‌عدالتی از کشور اسلامی رخت بر بست و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. و ایشان با شناختی که از جریان‌های فکری و سیاسی داشت در مقابله با منافقین و ملی‌گراها که در آن زمان برای مبارزه با نظام نوپای اسلامی قد علم کرده بودند از هیچ کوششی فروگذار نکرد و پس از تشکیل کمیته انقلاب وارد کمیته شد. تا اینکه پس از چندی که تعدادی از بچه‌های همدان به منظور راه‌اندازی سپاه پاسداران همدان مقدمات کار را فراهم آوردند ایشان نیز به عنوان عضوی از این بزرگواران ایفای نقش نمود و به عنوان یکی از هسته‌های اولیه تشکیل دهنده سپاه همدان مفتخر به پوشیدن جامه سبز پاسداری در اوج جوانی شد.

همزمان با شروع فتنه و آشوب ایادی استکبار در کردستان به اتفاق تعدادی از برادران سپاه به منظور مقابله و رویارویی با ضد انقلاب و دفاع از حیثیت نظام به منطقه اعزام و در جریان درگیری با ضد انقلاب در منطقه دهگلان و قروه سنندج مجروح و برای بستری شدن و مداوا به بیمارستان همدان منتقل گردید.

در سال ۱۳۵۸ با لبیک به ندای امام عزیز برای نجات پاوه از چنگال کومله و دموکرات به پاوه عزیمت کرد و تا آخرین لحظات درگیری و بازپس‌گیری شهر پاوه در کنار شهید سرافراز اسلام «شهید چمران» به نبرد با دشمن پرداخت. حضور در کنار شهید چمران به عنوان نقطه عطفی در زندگی وی به حساب می‌آید.

در سال ۵۸ پس از صدور فرمان تاریخی امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین از سوی مسئولین وقت سپاه مأمور راه‌اندازی و سازماندهی واحد بسیج مستضعفین در استان همدان شد و به لطف خدا موفق گردید خدماتی در خور تحسین ارائه نماید به گونه‌ای که ظرف ۶ ماه فعالیت انجام شده جمعیتی قریب به ۱۵ هزار نفر از بهترین جوانان انقلابی و پرشور همدان و ۵ هزار نفر از خواهران را که عصاره انقلابی و پوینده همدان بودند را جذب بسیج نمود.

در سال ۱۳۵۹ بنا به تشخیص و صلاحدید فرماندهی وقت سپاه منطقه همدان پس از شکل‌گیری بسیج، مسئولیت فرماندهی سپاه نهاوند به ایشان محول شد. در این مدت با کمک و همکاری صادقانه شهید حجت الاسلام حیدری امام جمعه نهاوند و شهید طالبیان در کوتاه‌ترین زمان ممکن توانست سپاه نهاوند را راه‌اندازی نماید. با توجه به اینکه قبول مسئولیت جدید با تجاوز رژیم بعثی به مرزهای ایران اسلامی همزمان گردید با حفظ سمت مسئولیت پشتیبانی نیرویی محور دزلی مریوان را قبول کرد و به طور متناوب به منظور انجام وظیفه الهی و ادای تکلیف آنچه را که در توان داشت ارائه نمود.

حسب دستور سردار شهید محمد بروجردی فرمانده وقت غرب توفیق همسنگری با سردار جاوید الاثر «حاج احمد متوسلیان» نصیبش گردید و موفق به کسب فیض و بهره‌گیری از فضائل اخلاقی و معنوی این اسوه تقوا و اخلاق شد.

با توجه به اشتیاق و استقبال پاسداران و بسیجیان جان بر کف نهاوند در راستای حفاظت از دستاوردهای انقلاب و حراست از کیان اسلامی مسئولیت پدافند و دفاع از محور قراویز در شهرک المهدی سرپل‌ذهاب به سپاه نهاوند واگذار شد و در طول مدت تصدی سپاه نهاوند، خدمت صادقانه‌ای داشت.

در سال ۱۳۶۱ بنا به تأکید و توصیه شهید «بروجردی» سپاه نهاوند را تحویل داده و با توجه به حضور گسترده ضد انقلاب در منطقه سنقر کلیایی و نا امن بودن منطقه و حساسیت خاص و ویژه منطقه از نظر جغرافیایی و سهل‌الوصول بودن منطقه از نظر دستیابی به مراکز استانهای همدان، کرمانشاه و … برای ضد انقلاب، مسئولیت منطقه به ایشان واگذار شد.

وی پس از حضور توانست با استفاده از توان و تجربه و استعداد نیروهای بومی منطقه تمامی حرکات ضد انقلاب را زیر نظر بگیرد و با استفاده از اندوخته‌های انقلاب و جنگ موفق شد سازمانی منسجم و پویا با عنوان گردان ۲۰۷ شهید بهشتی را ایجاد نموده و چندین پایگاه عملیاتی در قالب گروهان‌های مستقل را راه‌اندازی نماید. ثمره این کار انهدام کامل هیزبیستون به فرماندهی دکتر اقبال به استعداد ۷۰ نفر و انجام عملیاتهای مکرر محلی در برابر احزاب منحله کومله بود که به جهت حضورشان در منطقه ۲۵ نفر از بهترین برادران بسیجی و پاسداران بومی را به شهادت رسانده بودند.

رشادت و پایمردی جوانان غیور و رشید منطقه و استمرار عملیات‌ها، بساط ضدانقلاب را برای همیشه در هم پیچید و امنیتی پایدار و آسایش همیشگی در منطقه حکم‌فرما گردید.

وی در یکی دیگر از همین سلسله عملیات‌ها توسط سفا‌ک‌ترین انسانها برای بار دوم مجروح شد که پیام فرماندهی وقت کل سپاه، سردار رضایی خطاب به وی حکایت از عمق حساسیت منطقه و زحمات و تلاش‌های انجام گرفته برادران در این منطقه از خاک عزیز کشورمان ایران را دارد.

پس از این جریانات و موفقیت‌های حاصله، ضد انقلاب حضور خود را کمرنگ و از آن پس به صورت تیم‌های ۲ یا ۳ نفره صرفاً برای انجام کارهای سیاسی مراجعه می‌کردند.

در اواخر سال ۱۳۶۲ همزمان با اجرای طرح بزرگ فراخوانی لبیک یا خمینی(ره) به اتفاق چند صد نفر از برادران بسیجی و پاسداران شهرستان سنقر در قالب یک تیپ عملیاتی به منطقه چنگوله اعزام شد و پس از مهیا شدن مقدمات انجام عملیات والفجر ۵ ایشان با مسئولیت رئیس ستاد لشکر الزهرا (س) انجام وظیفه نمود.

در سال ۱۳۶۳ پس از عملیات والفجر ۵ با نظر سنجی انجام گرفته توسط مسئولین وقت و تأیید و گواهی تعدادی از مسئولین و صاحب‌نظران مبنی بر ایجاد یک امنیت پایدار و همیشگی و نظر به عدم حضور ضد انقلاب در منطقه، از سمت فرماندهی سپاه سنقر به سمت فرماندهی سپاه جوانرود منصوب شد. در منطقه امنیتی جوانرود که قریب ۹۰۰ کیلومتر مربع مساحت را در برداشت، پیشاپیش نیروهای رزمنده حرکت کرد و موفق شد با همت والای عزیزان بومی (پیش‌مرگان کرد) مناطق و روستاهای آلوده را از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی و با استقرار در محورهای عملیاتی، خطوط پدافندی تیپ ابوذر را تشکیل و با اعزام گردان‌هایی به مناطق عملیاتی جنوب افتخار شرکت در عملیات کربلای ۵ را پیدا کرده و در جریان عملیات مزبور مجدداً مجروح شد. به عنوان یکی از فرزندان امام راحل و دوستداران واقعی انقلاب آنگونه که در خور شأن و منزلت نظام مقدس جمهوری اسلامی بود با الگو گرفتن از شهید والامقام محمد بروجردی با نیروهای اهل سنت معاشرت داشت.

پس از مداوای مجدد مجروحیت حاصله در عملیات کربلای ۵ بنا به تشخیص و صلاحدید برادر ایزدی فرماندهی منطقه غرب (نجف) با حفظ سمت فرماندهی سپاه جوانرود و تیپ ابوذر به سمت فرماندهی سپاه پاوه و تیپ مستقل ۲۱۲ حمزه سیدالشهدا منصوب و در طول تصدی یگان یاد شده موفق به شرکت در خطوط عملیاتی و محورهای منطقه و انجام چندین عملیات بر روی مقرهای حزب منحله دموکرات در طول خطوط مشترک با کشور عراق و عملیات والفجر ۱۰ شد.

پس از اتمام عملیات والفجر ۱۰ به جهت نیاز به کسب علم با موافقت مسئولین مربوطه در دوره سوم دافوس سپاه شرکت و پس از طی دوره موفق گردید در یکی از مدیریت‌های دانشگاه امام حسین (ع) ادامه خدمت نماید. اما پس از مطلع شدن سردار ایزدی فرمانده وقت نیروی زمینی این موضوع محقق نگردید و ایشان دستور مراجعت وی به منطقه غرب و مشغول شدن در یکی از یگان‌های تحت امر قرارگاه نجف را صادر نمودند و ایشان با بزرگواری اطاعت امر نموده و با مشورت سردار مرتضی قربانی به عنوان جانشین فرماندهی تیپ مستقل ۱۰۰ انصارالرسول (ص) در منطقه امنیتی اورامات مشغول می‌شوند.

پس از سپری شدن ۴ ماه مجدد حسب دستور سردار ایزدی مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به وی محول گردید و ایشان با احساس وظیفه و توکل برخداوند در سمت فرماندهی سپاه مریوان ظرف مدت یک سال ۲۰ درصد از پایگاههای منطقه را با استعداد تقریباً ۲ هزار نفر نیروی انسانی و ۸۰ درصد پایگاه عملیاتی را با استفاده از نیروهای بومی منطقه فعال و عملیات‌های متعددی را بر علیه ضد انقلاب انجام دادند و در کنار عملیات‌های کوچک در همان سال با انجام عملیاتهای برون مرزی مانند عملیات در منطقه جمه‌رسی و دره شیلر در خاک عراق موفقیت‌هایی را به ارمغان آوردند که انجام این چنین عملیاتهایی در تضمین امنیت منطقه بسیار مؤثر بود.

در زمان انتفاضه عراق به نمایندگی از فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا و تصویب اعضای شورای تأمین منطقه مسئولیت کنترل و حفاظت از مرز و ارائه راه‌کارهای مربوط به نحوه و چگونگی پذیرش مهاجرین کُرد عراقی را پذیرفت و با سعه صدر و رعایت قداست و حیثیت سپاه این مأموریت را با سربلندی به منصه ظهور گذاشته و به واسطه حسن اعتماد مردم منطقه به عملکرد خوب و شایسته سفیران راستین انقلاب همچون سرداران شهید محمد بروجردی، احمد کاظمی، محمود کاوه، حاج احمد متوسلیان و شهید ابوعماد و ضرورت نیاز منطقه به امر مشارکت در اجرای برنامه‌های سرنوشت‌ساز منطقه مسئولیت اجرای پروژه مردم یاری را که سپاه برای اولین بار در منطقه تجربه می‌کرد و از سوی سردار هدایت طراحی شده بود پیگیری و با استعانت از درگاه حق تعالی و تبعیت از فرامین فرماندهی معزز کل قوا با غلبه بر قلوب اهالی منطقه روحیه مردم یاری را افزون بخشیده و توانایی آن را داشت که به عنوان یک پاسدار انقلاب با در نظر گرفتن شرایط حاکم بر منطقه بحث مردم یاری (رکن ۵) را توسعه داده و بیش از گذشته مردم را به حقانیت و حقیقت نظام مقدس جمهوری اسلامی آگاه نماید. که تداوم این امر تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بسیاری را در اذهان و افکار عمومی منطقه بجاگذاشته و به همین دلیل با توجه به اهمیت موضوع و نتایج خوشایند طرح از سوی فرماندهی نیروی زمینی به عنوان پاسدار نمونه انتخاب و مورد تشویق قرار گرفت.

در طول دوران تصدی فرماندهی سپاه مریوان موفق شد با اعتماد به نفس و اتکا به قدرت لایزال الهی و با تأسی از سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) طی دو مرحله عملیات انتحاری اقدام به دستگیری و یا انهدام گروه‌هایی از حزب منحله دموکرات و کومله در منطقه از جمله گروه تحت سرپرستی توفیق الیاسی و گروه عبدالله نژماری در روستای کانی‌دینار و بِردِه رِشِه که هر دو از کادرهای نظامی و رده بالای کومله بودند نمود.

در سال ۷۲ با صلاحدید مسئولین و همزمان با تودیع سردار هدایت و انتقال سردار رستگارپناه به ناجا و انتصاب سردار احمد کاظمی به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع)، ایشان که مسئولیت جانشینی قرارگاه استانی شهید شهرام‌فر کردستان را عهده‌دار بودند، به عنوان فرمانده قرارگاه برون مرزی شهید کاوه معرفی شدند و با توکل بر خداوند متعال و الهام گرفتن از فرامین فرماندهی معظم کل قوا، مأموریتهای فرامرزی سپاه را در آن سوی مرزهای بین‌المللی به جّد پیگیری کرده و اهتمام لازم را در امر ایجاد امنیت پایدار در مرزهای ایران اسلامی و ناامن نمودن محیط برای ضد انقلاب در آن سوی مرزها به کار گرفتند.

زندگینامه شهید «سعید قهاری سعید» شهید شاخص سال 96 استان همدان

از جمله اقدامات انجام شده در طی تصدی فرماندهی قرارگاه برون مرزی شهید کاوه عبارتند از:

۱ ـ اجرای عملیات بر روی مقر مال بند ۱ ، ۲ و ۳ از حزب منحله دموکرات در منطقه ناوطاق عراق که نتیجه آن به هلاکت رسیدن ۹ نفر از سران حزب منحله دموکرات بود.

۲ ـ اجرای عملیات موشکی بر روی مقر حزب منحله دموکرات در عمق خاک عراق در استان سلیمانیه و وارد آوردن تلفات انسانی سنگین به پیکره حزب توسط نیروهای خودی که شدت عملیات موجبات انتقال اجباری مقر حزب به عمق خاک عراق را فراهم آورد.

۳ ـ تداوم عملیاتهای متعدد بر علیه احزاب کومله و دموکرات در آن سوی مرز و تلاش شبانه‌روزی ایشان و دیگر همکاران در طول مدت تصدی فرماندهی قرارگاه مزبور به گونه‌ای که به لحاظ تعصب خاص و اهمیت و ارزشی که برای کارش قائل بود هفته‌ها و حتی بعضاً ماهها از خانه و کاشانه خود خبری نداشتند و تمام فکر و ذکرشان اجرای مأموریت‌های سپاه و نشان دادن اقتدار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در منطقه بود.

در همین سالها بود که یک نفر از عوامل فریب خورده نفوذی در هوانیروز ارتش با یک فروند هلی‌کوپتر به آن سوی مرزها گریخته و قصد پناهندگی به کشور انگلستان را داشت پس از جلسات مکرر و اتخاذ تصمیم توسط مسئولین، ایشان طی حکمی از سوی فرماندهی وقت قرارگاه حمزه با صلابت هرچه تمامتر و به منظور نشان دادن اقتدار نظام، مسئولیت برگرداندن هلی‌کوپتر را با اشتیاق فراوان پذیرفته و طرحی را تهیه کردند که متأسفانه به دلیل تعلل در تصویب آن توسط مسئولین و با سپری شدن زمان، هلی‌کوپتر ربوده شده از خاک عراق به نقطه دیگری در استان سلیمانیه منتقل شده بود که این اقدام اجرای هر گونه عملیات انتحاری را از نیروهای خودی سلب کرده بود و تنها راه بازگشت آن هلی‌کوپتر، مراجعه به منطقه محل نگهداری و پذیرش هرگونه خطر در این راه بود. ایشان همراه دو تن از خلبانان با حرکت به استان اربیل و تشکیل جلسه مشترک با جلال طالبانی و نیچروان بارزانی و عدم دستیابی به نتیجه‌ای قانع کننده با به کارگیری عواملی از قرارگاه شهید کاوه و همکاری تعدادی از برادران معارض عراقی به طرف استان سلیمانیه حرکت و با هیبت اسلامی و استفاده از اقتدار پاسداری، خلبانان را برای به پرواز درآوردن هلی‌کوپتر آماده نمود.

پس از راه‌اندازی، با اعلام این مطلب که هلی‌کوپتر پرواز آزمایشی خواهد داشت آنها را توجیه نمود که به سمت مرزهای پاوه و جوانرود حرکت نمایند اما به علت نداشتن نقشه، خلبانان مسیر را تغییر داده و به طرف مزر بانه حرکت می‌کنند و با توجه به گسترش و آرایش نیروهای معارض عراقی در منطقه قلعه چولان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجبور به فرود اضطراری می‌گردد.

ایشان هم پس از به پرواز در آمدن هلی‌کوپتر در استان سلیمانیه با عدم اطلاع از اصابت گلوله به اتفاق همراهان در منطقه کوی سنجق در کمین نیروهایی از حزب منحله دموکرات گرفتار می‌شوند که متأسفانه دو نفر از نیروهای راهنمای بومی عراقی زخمی می‌گردند که پس از اتمام درگیری و خارج نمودن مجروحین از صحنه نبرد در شهر اربیل از وضعیت هلی‌کوپتر مطلع شده و آگاهی پیدا می‌کند که خلبانان پس از فرود اضطراری توسط اعضاء دفتر سیاسی جلال طالبانی بازداشت شده‌اند، متعاقب این موضوع با مشقت خود را به محل هلی‌کوپتر رسانده و تلاش زیادی را برای راه‌اندازی مجدد به عمل می‌آورند اما کارساز نگردیده و در نهایت مجبور می‌شوند با اجاره یک دستگاه تریلر عراقی اقدام به انتقال هلی‌کوپتر به ایران نمایند.

در همین سال بنا به دستور سردار «احمد کاظمی» مسئولیت طرح‌ریزی حمله به مقرهای بیخمه باسترمه در منطقه دیانا به ایشان محول و تمام مراحل مقدماتی طرح آماده می‌شود اما بنا به تشخیص و مصلحت دستور شورای عملیات صادر نمی‌گردد و در طول این مدت وی مورد تعرض و هجوم عناصر حزب قرار می‌گیرد و با عنایت خداوند جان سالم به در می‌برد.

در همین اثناء با حفظ سمت قرارگاه شهید کاوه به دلیل جابه‌جایی فرمانده لشکر ۳ ارومیه بنا به تشخیص سردار کاظمی و با حفظ سمت به عنوان جانشین لشکر ۳ تعیین می‌گردد. از آنجا که در آن زمان ضد انقلاب و اشرار مسلح در منطقه به صورت چشمگیری حضور داشتند و به لحاظ توان بالای عملیاتی اکثر جاده‌های منتهی به شهرستان ارومیه پس از ساعت ۴ به بعد منع‌تردد اعلام گردیده بود و حتی بر روی شرکت فرشته در شهر ارومیه که یکی از شرکت‌های وابسته به ارتش جمهوری اسلامی است اشرار دموکرات اجرای عملیات کرده بودند وی با بهره‌گیری از توان نیروهای مستقر در منطقه پیرانشهر، اشنویه، سردشت، بانه و بوکان و با توجه به شور و اشتیاق فراوان که به نابودی ضد انقلاب داشت وارد عرصه کارزار می‌شود و شبانه‌روز در رویارویی و مقابله با ضد انقلاب و اشرار تلاش می‌کند. به گونه‌ای که به دلیل مشغله کاری بیش از اندازه بعضاً یک یا دو ماه اصلاً خبری از خانواده نداشتند.

در طول این مدت (تصدی جانشینی لشکر ۳) به علت عدم پیشرفت مأموریت‌های قرارگاه شهید کاوه و متوقف شدن عملیات‌های برون مرزی به لحاظ اشتغال ایشان در لشکر ۳ با اصرار خودش مسئولیت قرارگاه شهید کاوه را واگذار کرده و تمام توان خود را در جهت پیشرفت و سوق دادن توان عملیاتی لشکر در راستای نابودی ضدانقلاب به کار می‌بندد.

یکی از نمونه‌های بارز مأموریت‌ها در سال ۷۳ درگیری با ضدانقلاب در شهر اشنویه بود که منجر به هلاکت تعدادی از ضد انقلابیون گردید و ایشان برای چندمین بار در این عملیات مجروح می‌گردند. اهمیت این عملیات به حدی بود که رادیوهای بیگانه مدتی بر روی آن بوق و کرنا راه انداخته بودند.

وی پس از دو ماه بستری شدن در بیمارستان به علت سنگینی جراحات وارده به مدت شش ماه از سوی پزشک معالج ملزم به استراحت می‌شوند اما با توجه به شور و هیجان خدمت و مبارزه با ضد انقلاب در کردستان از بیمارستان ترخیص شده و به منظور ارائه خدمت با عصا در محل کار حاضر می‌شوند.

با تلاش‌های شبانه‌روزی وی و همکارانشان تا سال ۱۳۷۶ در لشکر ۳ با اجرای چندین طرح عملیاتی از جمله طرح انسداد مرز و تهیه طرح‌های مبارزه با قاچاقچیان با حفظ سمت، مسئولیت بازرسی قرارگاه حمزه را پذیرفته و پس از یک سال ضمن تحویل دادن مسئولیت بازرسی لشکر ۳ به عنوان معاون هماهنگ کننده قرارگاه یاد شده معرفی و تا آخر سال ۷۷ در همین مسئولیت خدمت نمودند. تا اینکه با توجه به عهده‌دار شدن مسئولیت فرماندهی قرارگاه شهید شهرام‌فر استان کردستان از یک سو و مسئولیت معاون هماهنگ کننده قرارگاه حمزه از سوی دیگر به لحاظ تراکم بالای کار و سنگینی مسئولیت‌های محوله و فاصله ارومیه تا کردستان مجبور به آن بود هفته‌ای ۳ روز را در کردستان و ۴ روز را در ارومیه حضور داشته باشند.

پس از قبول مسئولیت‌های سنگین فوق و انجام وظایف به صورت شبانه روزی طی حکمی به سمت جانشین فرماندهی قرارگاه نجف در کرمانشاه منصوب شد. با توجه به اینکه انتصاب وی در قرارگاه نجف در سال ۷۸ بود و قرارگاه یاد شده به لحاظ عملیاتی اشتغال چندانی نداشت، روح بلند حاج سعید نمی‌توانست فعالیت اداری را تحمل کند، فلذا وی در مدت تصدی پست جانشینی قرارگاه همیشه دلخور و غمگین بود که چرا در جایی قرار گرفته است که اجازه عملیات و فعالیت نظامی از وی سلب شده است.

بنابراین پس از سپری شدن مدت خدمت در قرارگاه نجف به سمت فرماندهی ارشد یزد و تیپ مستقل الغدیر منصوب شد و نزدیک به سه سال به بهترین شکل تیپ را آماده و عملیاتی ساخت. در همان زمان کنگره شهدای دارالعباد یزد را تأسیس کرد.

با توجه به اینکه در یزد مشغله کاری کمتری داشت خود را از لحاظ معنوی و عبادی تقویت کرد به طوری که عبادات او دو برابر شد و از نظر روحی آمادگی شهادت را بیش از پیش پیدا ‌نمود؛ بنابراین دیگر طاقت ماندن در یزد را نداشت و ترجیح داد در منطقه‌ای عملیاتی باشد و به آرزوی دیرینه قلبی خود که همانا رسیدن به دیدار یار بود برسد. هرچند عمر حاج سعید در سمت فرماندهی لشکر ۳ نیروی مخصوص حمزه(ع) کوتاه‌تر از عمر بهار بود اما همچون بهار پرطراوت و پرثمر بود و برکات آن مرد الهی هنوز هم در لشکر نمایان است؛ طوری که ایشان در مدت ۱۰۲ روز خدمت شبانه روزی‌اش (۲۴۴۸ ساعت) ۱۸۳۳ ساعت را در حال انجام وظیفه و ۸۵ درصد وقت خود را صرف امورات لشکر نمود.

زندگینامه شهید «سعید قهاری سعید» شهید شاخص سال 96 استان همدان

حاج سعید از همان روزهای آغازین مسئولیت در لشکر ۳ با درایت و مدیریت منحصر به فردی که داشت صرفاً مسئولیت فرماندهی نظامی لشکر را برای خود پیشه نساخت بلکه همزمان با این مسئولیت سنگین به مسائل معیشتی کارکنان، امورات فرهنگی و تقویت صف و ستاد تواماً پرداخت؛ چرا که ایشان پیشرفت یگان را همه جانبه می‌پسندید و ضعف در هر یک از آنها را تأثیرگذار بر دیگری می‌دانست.

ایشان سرکشی به خانواده‌های شهدا و ایثارگر و جانباز و پاسدار را در ارومیه نیز مانند دیگر شهرهای محل خدمتش آغاز کرد. او هنگام سرکشی از خانواده‌ها با تمام اعضای خانواده صحبت می‌کرد و با صبر و حوصله فراوان به حل و فصل مشکلات آنها می‌پرداخت. وی هنگام سرکشی برای یکایک فرزندان شهدا و خانواده‌ها هدایایی از قبیل اسباب بازی و لوازم التحریر به همراه می‌برد و باعث خوشحالی بچه‌ها می‌شد.

وی حتی به دورترین روستاهای ارومیه جهت سرکشی به خانواده‌های شهدا مراجعه می‌کرد به نحوی که ساعت ۱۲ شب به بعد به منزل خود باز می‌گشت.

دوره کوتاه خدمت حاج سعید در سمت فرماندهی لشکر ۳ نیروی مخصوص حمزه سید الشهدا با تمام صداقت و خلوص پس از گذشت چهار ماه در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۸۵ در ارومیه و در ارتفاعات جهنم دره مرز بین ایران و ترکیه در درگیری با اشرار و گروهک پژاک همراه با ۱۴ تن دیگر از پاسداران لشکر۳ به پایان رسید و حاج سعید به همراه یاران ارتشی و سپاهی خود دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبودش شتافت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

درباره zare09185061292

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
رفتن به نوار ابزار